مهد كودك طلا جون
سوفيا جان اينجا مهد كودك طلا دختر بهناز جونه
رفته بوديم شهر سن لوييز (san luis)يه روز منم با بهناز رفتم مهدكودك طلا كه بريم دنبالش تا وارد شدم خودم و تصور كردم كه يه روز منم ميام دنبال دخترم و از مهد كودك ميبرمش خونه. اين مهد كودك خيلي قشنگ بود كاشكي موقعي كه به دنيا بياي بهناز و طلا پيشمون باشن من خيلي دوسشون دارم .توي اين مدتي كه پيششون بوديم خيل به ما لطف كردند،اينقدر مهربونن آرزو ميكنم لحظه به دني اومدن تو بيان پيشمون.كه من تنها نباشم.طلا يه دختر دوست داشتني كه آرزوشه سيندرلا باشه.همش راه ميره ميگه من سيندرلايم،من عروسم.واي فداش بشم خيلي دوسش دارم شيرين زبوني ميكنه وااااااااااي.دلم هواشو كرد.
طلا كه عاشق بابات شده الان ٣ سالشه همش دوست داره بقل بابات باشه و واسش شعر بخونه تواين عكس اوني كه لباس زرد پوشيده عكس طلا جونه كه پشت در كلاسي كه طلا توش بود زده بودن.ببين چه نازه. اون 2 تا خانم هم مربي مهد بودند ،خيلي خوش رو ومهربون.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی