سوفياسوفيا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

خاطرات كودكي يگانه دخترم

خاطرات يك جنين به مناسبت ورود ام به هفته 26

1392/3/23 2:12
نویسنده : مامان سوفیا
1,767 بازدید
اشتراک گذاری

خاطرات یک جنین ....زبان

تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم ماماني را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه..
گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!!
امروز موقع سونوگرافی هرچی برای دکتر دست تکون دادم که از من عکس نگیر نفهمید،الان حسابی نگران شدم می ترسم عکس هایم پخش شوند چون از نظر پوشش اصلا در وضعیت مناسبی نبودم
امروز همش می خواستم بروم گشت و گذار اما ماماني اینقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور شوم
اینکه بعضی وقتها حسابی قاط میزنم به خاطر امواج موبایل است.ماماني،نمیشه به احترام من کمتر اس ام اس بازی کنی؟ فردا روز اگر نوار مغزیم مملو از موج های مکزیکی بود، تقصیر خودته هااااااااااا
! راستی از پارازیت ها چه خبر؟!
از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم..... خب کم کم باید گلویم را برای گریه آماده کنم میخوام چهار گوشه رحم را ببوسم و با لگدی که به در و دیوار میزنم برای خروج رخصت بخوام .
ماماني ممنونم...........دیگر مزاحم نمی شوم.....
کمی استرس دارم همین طور که به لحظه خروج نزدیک می شوم قلبم تندتر می زند .همه چیز دارد از یادم می رود و احساس میکنم بعد ها چیزی از اینجا به خاطر نمی آورم ..........آخ یک نفر دارد مرا بیرون می کشد .................آهااااای من که هنوز حرفهایم تمام نشدههههههههههههه...بغل

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)